سخن مردم:سال۶۰ هجری است. پنجاه سال پس از وفات پیامبر است. همه چیز از دست رفته، علی، حسن، ابوذر، عمّار، حجر و یاران همه قتل عام شدهاند. افکار و اندیشهها به یأس و ظلمت و نابودی و انحراف دچار شده. ظلمت و سکوت و هراس بر همه جا حکومت میکند و نفسها در سینهها حبس شده است.
اما زمان منتظر یک تن است. همه چیز در انتظار یک فرد است. فردی که تجسم همه ارزشهایی است که دارد نابود میشود و مجسمۀ همهی ایدهآلهایی است که بییاور و تنها و بدون حامی مانده و مظهر عقیده و ایمانی است که پاسدارانش به خدمت دشمن رفتهاند. عصری است که اشرافیت جاهلی جان دوباره میگیرد. زور و قدرت و غاصبان جامعه، جامه زیبای تقوی و تقدس پوشیدهاند. «جاهلیت قومی»، میراثخوار «انقلاب» میگردد. کتاب وحی، کتاب توحید، کتاب علم و دانش، کتاب عدالت و برابری، کتاب صلح است امّا بر سر نیزههای فریب، نیرنگ، تظاهر، نفاق بالا میرود. از منارههای مساجد اذان شرک به گوشها میرسد. گوساله سامری، بانگ توحید برمیدارد و بر سنت ابراهیم، نمرود تکیه میزند. قیصر، عمامۀ پیامبر خدا را بر سر مینهد. و جلاد، شمشیر جهاد به دست میگیرد. ایمان، داروی خواب و خداپرستی و عبادت کورکورانه و تقلیدوار انجام میگیرد. جهاد، قتل عام معنا میشود. و زکات، غارت اموال مردم میشود. نماز، وسیله فریب عوام است. توحید، نقاب شرک اسلام می گردد. زنجیر تسلیم بر گردن مردم افکنده میشود. سنت پیامبر، پایگاه حکومت شرک میشود. قرآن، کتاب هدایت، ابزار جهل می شود. روایت، عالت جعل، قرار میگیرد. ملتها به اسارت و آزادی اندیشه به زندان و خفقان میرود. زبانها، فروخته به زر یا فرو بسته به زور یا بریده به تیغ! و جاهلیت جدید! سیاهتر و وحشیتر و سنگینتر از جاهلیت قدیم میشود. امّا، ناگهان جرقهای در ظلمت، انفجاری در سکوت. از خانه فاطمه مردی بیرون میآید خشمگین و مصمم بر سر همهی قساوت و پایگاههای جور و ستم، آهنگ یورش دارد. مدینه را مینگرد و مسجد پیامبر را و مکه و ابراهیم را. و کعبه به بند نمرود کشیده را و کاخ سبز دمشق را و گرسنگان را و در بند کشیدگان را. تبعیض و نابرابری را! آنهم به نام اسلام و پیامبر!! امّا امام حسین نمیتواند سکوت کند. چون بنده خدا و مأمور و مسئول دفاع از دین خدا و بندگان خداست و پیروان او نیز باید چنین باشند.
همه این مسئولیتها، بر دوش او سنگینی میکند. چرا که او وارث آدم، با مسئولیت الهی و انسانی. وارث محمد و ابراهیم و دارای همهی خصوصیات الهی و انسانی همه پیامبران که مسئولیت هدایت و نجات بندگان خدا را از حکومتهای ظلم و ستم به نام دین و مذهب را بر دوش دارند.
مردی تنها! امّا، نه! دوشادوش او، زنی از خانه فاطمه بیرون آمده است. که گام به گام او نیمی از بار سنگین رسالت الهی برادر را بر دوش گرفته است.
مردی از خانه فاطمه بیرون آمده. یک تنه بر کاخ جور یورش برده است. جز مرگ سرخ سلاحی ندارد. او خوب میداند که چگونه باید مُرده چگونه مردن دانشی است که دشمن نیرومند او که بر جهان حکومت میکند هنوز نمیداند امّا، حسین خوب میداند که چگونه مردن او برای جهانیان پیام دارد، درس دارد. درس قیام، درس آزادگی، درس شهامت. درس مردانگی، درس پیمان با خدا، درس «نه» گفتن به هر نوع تظاهر و تکبر در دین که نقطهی مقابل توحید است. درس «نه» گفتن به زر و زور و تزیور که مهمترین عامل انحراف دین و افکار و اعتقادات مردم است. حسین، آموزگار بزرگ شهادت برخاسته تا به همه کسانیکه جهاد را تنها در «توانستن» میدانند و به همه آنهاییکه پیروزی بر خصم را تنها در غلبه میدانند بیاموزد که «شهادت» یک باختن نیست، بلکه یک انتخاب است. یک شهامت و مردانگی و یک افتخار برای دین و مذهبی که به آن اعتقاد دارد و یک الگوی انسانیّت برای ملت و طایفه و خانواده خود میداند. امام حسین خوب میداند که شهادت، مردن و نابودی نیست بلکه بقا و حیات است که مصداق آن کلام وحی خداوند است.
بیشترین موضوعی که امام حسین را به قیام واداشت، که رژیم سیاسی در جامعه اسلامی از شکل «خلافت انتخابی» به شکل حکومت موروثی تغییر میکند. در نتیجه «وصایت پیغمبر»، «بیعت و شورا و اجماع مردم» که ملاک انتخاب خلیفه یا رهبر اُمت بود نقض و نابود میشود و برای اولین بار اساس تازهای در اسلام بوجود میآید که همان «بدعت» و سلطنت است.
محمد محتشمی
پژوهشگر برتر دینی و کارشناس نماز در استان